- جمعه ۲۷ مهر ۰۳
- ۰۱:۵۵
عین. عزیزم،
این نامه را با قلبی باز و خاطری پر از تو مینویسم. امروز اولین روزی بود که گذشت و میدانستم که دیگر تو را نخواهم داشت. چند هفته گذشته همهش به امید شنیدن تو به من احساس جدایی نمیداد. اما آخرین تماسمان همه چیز را برایمان مشخص کرد. این اتمام رابطه ما و شروع جدایی من و تو بود. امروز قلب سنگینی داشتم و آن وقت که دیدم تمام گفتگوها و عکسهایمان را از بین بردهای دلم بسیار سیاه شد. حالا دیگر یک عکس یا پیام هم از ما باقی نمانده. هر آنچه نشاندهنده ما بود از بین رفته و تنها در خاطرم میتوانم به یاد آورمت. ای کاش میشد به نحوی با آرامش بیشتری این ماجرا تمام شود. من گمان میکنم اشتباه نکردم. من فکر میکنم این حق هر دوی ما بود که مسئول غم حاصل از جدایی از یکدیگر نباشیم. ما میتوانستیم در کنارهم بمانیم تا با شنیدن صدای یکدیگر و روزمرههامان تسکینی برای درد باهم نبودن باشیم اما در میان گذاشتن غم یکدیگر به ما کمکی نمیکرد. من با غم تو احساس شرم و گناه میکردم و هر دویمان با طولانی کردن این رابطه از ترس نبودن دیگری فرار میکردیم. من میخواستم با وجودم و با گرمایی که هنوز از من به تو میرسید، این درد را کمی تسکین دهم و میخواستم تو نیز همین باشی. اما پر کردن جای خالی کسی با خود او اشتباهی بود که نباید مرتکب میشدیم.
ای کاش میتوانستم احساساتی را از تو دور کنم. ای کاش میشد مهاجرتم تو را اذیت نکند. ای کاش میشد این شانه خالی کردن از بار مسئولیت احساساتت را بد برداشت نکنی، ای کاش میشد احساس نکنم برای تو ناکافی بودهام، ای کاش میشد تصویرم تا ابد برایت سفید بماند، ای کاش میشد مانند گذشته صورتت را نوازش کنم و زیر لب پسر عزیزم صدایت کنم. هیچکدام نمیشود.
از دست دادن تو و دوست داشتنت اتفاق سنگین و دردناکی بود. من را که از هر آنچه وابستگیست دور میایستم وسط معرکه کشید و به گریهام انداخت. از دست دادن تو، با اینکه هنوز تازه است، دلم را تکان داد. سنگینم کرد. دلم میخواست هنوز هم برایت شعر بخوانم و موهایت را با دستهایم شانه بزنم. دلم میخواست برایم گل بیاوری و دلم میخواست رد تو در دفترچه خاطراتم باشد. سخت است نامهای به تو بنویسم که میدانم نمیخوانیش.
دلم برایت از حالا تنگ شده و نمیدانم گذشتن از تو چه نیرویی میطلبد. به قول خودت، برایم دعا کن. اگر هم آنقدر سیاه شدهام که بیمعرفت بخوانیم و به من بگویی باید احساس گناه بکنم، قبول. احساس گناهت را خریدارم. به هرحال، تو یک سال و نیم (و چه بسیار قبل تر از آن و بیشتر از این) عزیز دل من بودهای و خواهی ماند.
آهنگمان را که تا به حال نشنیدهای در انتهای نامه میگذارم.
دوستدار تو،
مون