- جمعه ۲۶ ارديبهشت ۹۹
- ۱۵:۳۳
یار دور عزیزم!
سلام. این نامه رو مینویسم تا بدونی. چیزهایی هست که تو قطعاً باید بدونی. مثلاً این موضوع که من هر روز به تو فکر میکنم. از اینکه نمیتونم از این نقطه ملالآور حرکت کنم بدم میاد ولی باور کن من تمام تلاشم رو کردم. یا مثلاً من خیلی اتفاقات ریز زندگی رو همراه تو تصور میکنم. اینکه یه روز کنار هم وایسادیم و داریم به نظر احمقانه سه سال پیش من درباره فلانی میخندیم، یا داریم درباره پست جدید کانال جعلیات که به نظرمون خیلی عجیب بود بحث میکنیم. من تصویرهای زیادی از خودمون تو ذهنم دارم. همشون شاید خیلی دلخواه نباشه ولی من یه دوره کامل زندگی با تو رو تو ذهنم ترتیب دادم و باهاش زندگی میکنم. خیلی آدما تحمل تنها وایسادن تو یه جمع رو ندارن. من هم نداشتم تا اینکه این همه لحظه با تو رو خلق کردم. الان خیلی وقته تو جمعی نبودم ولی اگر یه روز دوباره هممون اومدیم و دور هم جمع شدیم، فکر کنم با اینکه کسی کنارم نباشه و من تو ذهنم تصور کنم که تو تمام مدت کنارم وایسادی و دستای همو گرفتیم اصلاً مشکلی نداشته باشم.
این موضوع رو هم بدونن که من هنوز اون حس عجیب حسادت رو دارم. واقعاً چه کسی می خواد اعتراض کنه وقتی به کسی آسیب نمیرسونه و فقط ذهن خودم رو درگیر میکنه. من از این حس و نتیجه بلافصلش که میشه اهمیت دادن به تو خوشم میاد. من هنوز به تمام آدمهایی که تو رو برای لحظههای زندگیشون بی منت دارن حسادت میکنم. حتی وقتی دیروز اون دوستت گفت که میخواد با یکی بره بیرون و من حدس زدم که اون یکی تو باشی، حرفی نزدم ولی خیلی محسوس تلخ شدم. این چیزا برای من هنوز سنگین و غیر قابل هضمه. و آدمهایی که میتونن من رو با این واقعیت که من هنوز درگیر توام اذیت بکنن غیر قابل تحمل تر.
یار دور عزیزم!
گر دگری را شکیب هست ز دیدار دوست من نتوانم گرفت بر سر آتش قرار
گر تو ز ما فارغی ما به تو مستظهریم ور تو ز ما بی نیاز ما به تو امیدوار
ما سپر انداختیم گردن تسلیم پیش گر بکشی حاکمی ور بدهی زینهار
تیغ جفا گر زنی ضرب تو آسایشست روی ترش گر کنی تلخ تو شیرین گوار
سعدی
-