من واقعاً خوشحالم که اتاق مخصوص به خودم رو دارم. خب خیلی‌ها اتاق خودشون رو دارن ولی نمی‌دونم چندنفر نسبت به اون چهاردیواری حسی که من دارم رو دارن. اونجوری که نسبت به تمام جزئیاتش تعلق داشته باشن. وقتی می‌گم جزئیات معنای دقیقش منظورمه. از رنگ دیوارام گرفته تا متیو و پاپا ژورژ و چشم‌بند و کیسه آب‌گرمی که همیشه کنار بالشتمن. من دقیقاً تو هرنقطه از اتاقم احساس راحتی می‌کنم. کنار شوفاژ و پنجره‌ام(جایگاه مطالعه)، پشت میزم(جایگاه رسمی)، تو کمدم(جایگاه اختفا از بیگانه)، رو تختم(جایگاه استراحت)، کنار تختم(جایگاه هنری)و شاید هر نقطه‌ی دیگه‌ای که نام برده شه. می‌بینی؟ من حتی پشت تمام وسایل اتاقم ضمیر اول شخص مفرد می‌ذارم. من اونقدر اتمسفر اتاقم، دکورش، حسش و فضاش رو دوست دارم که هیچ‌جا نیست که ترجیح بدم بهش. هیچ جا. همه‌چیز این چند متر باهام سال‌هاست اخت شده. همه‌چیز اینجا حس بهتری داره. ترتیب کتابای کتابخونه ام(طبقه اول کره زمین و شاهنامه چاپ مسکو، طبقه دوم ادبیات کلاسیک و چندتا برگ از یه موجود زنده به نام دیاکو، طبقه سوم کالکشن عزیز هری پاتر با موزیک باکسش، طبقه چهارم ادبیات مدرن، طبقه پنجم انواع اقسام رمان و روی هم چیده شده) ، پنج‌تا قاب بالای میزم، شعر نوشته شده پایینشون(بس طور عجب لازم ایام شباب است)، پر طاووس روی قاب‌ها، تابلوی'کوچه فانوس خیس، منطقه طوفان‌خیز' ورودی، چین‌های مرتب پرده طوسی، درخت‌های سفید و مشکی رو زمینه‌ی آبی پررنگ دیوارام. اینجا همه چیز قشنگ تره. حتی ویلیام و ادوارد که روی شوفاژ کاملاً ''برادرانه'' کنار هم وایسادن، متیو هم اصلاً بهشون مشکوک نیست. حتی مجسمه داوود ملقب به الکساندر با گردنبند ستاره پنج پر هم بهم تاییدش رو داده. نوشتن درباره اینا خوشحالم می‌کنه. توضیح این جزئیا قلبم رو گرم می‌کنه. من چقدر comfotzone ام رو دوست دارم. ژدوق سیس کونفق.

-