- جمعه ۲ آبان ۹۹
- ۲۱:۰۰
الان ۴ ساعتی هست به جز مانیتور به جایی نگاه نکردم. بهجای بچههام فیریک گزینه۲ شونزدهمشون رو زدم و دارم برنامه دو هفتهاشون رو میچینم. حالا دوشنبه که از صبح بیرونم هیچ ولی خیلی دلیلی داره دو هفته رو بچینم. برنامه زبانشون رو دقیق میچینم به امید اینکه بشینن بخونن چون یک درصد اون فرسایش روحی یک ساعت داد و بیداد آخوندیان رو براشون نمیخوام. برنامه هفته بعدشون سنگینه. هی سعی میکنم درسایی که تو یه روز نمیشه باهم خوندشون رو پیش هم نذارم که خسته نشن، چهارشنبه رو سبک سنگین میکنم، یکم ثابت ادبیات رو شخصی سازیتر میکنم چون با برنامه حنانه جور نمیشن. چهار ساعته هندزفیری تو گوشمه. شاهنامه نمیتونم گوش بدم این موقعها. یعنی وسط داستان سیاوُش بودم که فهمیدم هیچی نفهمیدم و رفتم تو موزیکام.
جمعه رو براشون مرج کردم و بزرگ نوشتم 'گــــــــزینــــه دو' کاری که همیشه ثمین میکرد. همه میگن زیرگروه خلف ثمینم. برنامههای رنگی و پر از :). چی بگم آخه؟ خسته میشن از اینهمه درس خوندن و فشار که روشونه. میدونم استرس میرابی رو میکشن، عروضهای محمودی سخته، ریاضی براشون کابوسه. همه اینارو میدونم و تنها کاری که ازم برمیاد اینه که پیام بدم: 'خوبی؟ میخوای باهم درس بخونیم؟' الان هم که گزینه نزدیکه و باید بشینن درس بخونن تا این معلما رو سرشون خراب نشن. تا تیر دووم بیارن چه چیزای خوبی در انتظارشونه. روز آخر مینویسم براشون: 'چو تخته پاره بر موج، رها رها رها تو...'
نمیدونم چقدر حال میکنن با برنامه ریختنم. اصلاً شاید خوششون نیاد از من. نمیدونم چجورین پشتیبانای دیگه. من یکم سرخود بودم. فقط به ثمین خبر می دادم که دارم فلان کارو میکنم. اینا اونجوری نیستن. نکنه بهخاطر یه کار من درصداشون بیاد پایین؟ ندانم.
اصلاً نمیدونم پشتیبان خوبی هستم یا نه. صادقی که دیگه توبه کرد از ویدیو کال زدن بهم از دفعه آخری که کل کتابای هری پاترم ریخت و بابا اومد تو اتاقم و کاملاً مونایی باهاش ریدینگ خوندنم و بچه واقعاً نمیدونست باید با متن چکار کنه. نمیدونم. واقعاً نمیدونم.
حساب ملت هنوز باز نکردم. فردا باز میکم اگر خدا بخواهد.
اگر خدا بخواهد...
-