صدای زمزمه بابا همراه روضه حسین به گوش می‌رسد. نجوا می‌کند:''غریب مادر حسین!'' چشم‌هایش خیس است. اشک می‌شوم و از گونه‌اش می‌افتم.
- سفینة النجاة
مشکی‌پوشان را در لحظه‌ای به چشم می‌بینم و می‌گذرم. تو می‌دانی لیس لی غیرک
- العفو، العفو
بالا می‌روم. مادر را می‌بینم. دست‌هایش را هم. رو به آسمان. آسمان می‌شوم. اشک می‌ریزم. تیمارم می‌کنند، اشک هایم را می‌گیرند.
بکَ یا اللهُ، بکَ یا اللهُ
بالاتر می‌روم. صعود می‌کنم. روح را حس می‌کنم. به اندازه هشتاد و اندی سال زنده بوده‌ام این شب.
باید به کربلا رفت. باید بین‌الحرمین بود.
زمزمه بابا هنوز از زمین به گوش می‌رسد:''غریب مادر حسین!''
- یاأَمَانَ الْخَائِفِینَ، یَا ظَهْرَ اللاجِینَ، یَا وَلِیَّ الْمُوْمِنِینَ، یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ، یَا غَایَهَ الطَّالِبِینَ، یَا صَاحِبَ کُلِّ غَرِیبٍ، یَا مُونِسَ کُلِّ وَحِیدٍ، یَا مَلْجَأَ کُلِّ طَرِیدٍ، یَا مَأْوَی کُلِّ شَرِیدٍ

-