- شنبه ۲۷ ارديبهشت ۹۹
- ۲۳:۱۱
صدای زمزمه بابا همراه روضه حسین به گوش میرسد. نجوا میکند:''غریب مادر حسین!'' چشمهایش خیس است. اشک میشوم و از گونهاش میافتم.
- سفینة النجاة
مشکیپوشان را در لحظهای به چشم میبینم و میگذرم. تو میدانی لیس لی غیرک
- العفو، العفو
بالا میروم. مادر را میبینم. دستهایش را هم. رو به آسمان. آسمان میشوم. اشک میریزم. تیمارم میکنند، اشک هایم را میگیرند.
- بکَ یا اللهُ، بکَ یا اللهُ
بالاتر میروم. صعود میکنم. روح را حس میکنم. به اندازه هشتاد و اندی سال زنده بودهام این شب.
باید به کربلا رفت. باید بینالحرمین بود.
زمزمه بابا هنوز از زمین به گوش میرسد:''غریب مادر حسین!''
- یاأَمَانَ الْخَائِفِینَ، یَا ظَهْرَ اللاجِینَ، یَا وَلِیَّ الْمُوْمِنِینَ، یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ، یَا غَایَهَ الطَّالِبِینَ، یَا صَاحِبَ کُلِّ غَرِیبٍ، یَا مُونِسَ کُلِّ وَحِیدٍ، یَا مَلْجَأَ کُلِّ طَرِیدٍ، یَا مَأْوَی کُلِّ شَرِیدٍ
-