- جمعه ۱۲ دی ۹۹
- ۲۲:۴۳
با منِ بی کسِ تنها شده یارا تو بمان
همه رفتند از این خانه خدا را تو بمان
مـنِ بیبرگِ خـزاندیـده دگـر رفتنیم
تو همه بار و بری، تازه بهارا تو بمان
داغ و درد اسـت هـمه نـقشونگـارِ دلِ مـن
بنگر این نقش بهخونشسته، نگارا تو بمان
زیـن بیـابـان گـذری نیست سـواران را لیـک
دل ما خوش به فریبی است، غبارا تو بمان
هر دم از حلقهی عشاق پریشانی رفت
به سرِ زلـف بتـان سلسـله دارا تـو بمان
شهریارا، تو بمان بر سر این خیلِ یتیم
پــدرا، یــارا، انــدوه گســارا تــو بمـــان
سایه در پای تو چون موج، دمی زار گریست
که سـرِ سبـز تـو خـوش بـاد، کنـارا تـو بمـان
هـ.الف.سایه
-