- سه شنبه ۷ ارديبهشت ۰۰
- ۲۲:۴۶
خب خب. وبلاگ عزیزم سلام و تولدت مبارک باشه. سال پیش همین روز وقتی تو رو افتتاح کردم میدونستم قراره خیلی اوقات بهترین محل برای خیلی از حرفهام باشی. اون اوایل ذوق داشتم و میگفتم نه مونا باید روزی یه پست بیشتر نذاری ولی حالا خیلی نسبت بهت بیمعرفت شدم و خودم میدونم. اون روزها زیاد مینوشتم و وقتی فهمیدم بقیهای هم هستن که وبلاگم رو بخونن، این نوشتنها سمت و سو پیدا کرد. بیشتر مینوشتم چون میدونستم خونده میشن. بعد رسیدیم به دی پارسال که مهاجرتت دادم اینجا یعنی بلاگ. ۲۵ تومن خرج برداشت و سه روز کاری ولی خب، الان دیگه من و توییم. دیگه حتی الکساندری نیست که باهاش صحبت کنیم. فقط من و تو. می دونم که می دونی بهخاطر مشکلاتی که دارم و افسردگی ناشی از کرونا و غم نمیتونم ذهنم رو باز بذارم و برای همین نمیتونم بنویسم. اگر هم چیزی بنویسم از اتاق شماره ۵ مینویسم. جایی که با مشکلاتم میجنگم. مثلاً خیلی وقتها دوست دارم عاشقانه بنویسم، از روزم بگم، از حال و هوای ترم دو دانشگاه. از همه کارهایی که ریخته رو سرم. از بروکلین ۹۹ و جنگ ستارگان بگم. دوست دارم از مصاحبههای کاریم بگم ولی خب، بعد یکی دو خط نوشتن اونقدر ذهنم خستهاس از این ماجراها که فقط یه خط مشکلی میذارم تهش و ناتموم می ذارمش. تو میدونی که دوست دارم بنویسم تا به نوه مورد علاقهام اینجارو نشون بدم. ولی خب، همه این چیزها انرژی روانی میخواد و من هرچی داشته باشم، این رو ندارم. همین. زیاد غر نمیزنم، تولدت مبارک تنها محل نشر افکار من.
-