- چهارشنبه ۸ ارديبهشت ۰۰
- ۲۱:۲۹
حالا من اگر سؤالی بپرسم شما من را متهم نکنید ولی شما که آن بالا نشستهاید و با ناز و افتخار راه میروید و بعد نگاهی از سرتاپای ما میاندازید و با چشمهایتان می گویید :''خیلی نمیارزد.'' دردانههایتان را به که میگویید؟ اگر شب چشمهایتان را بستید و پشت سرهم تصاویر هولناک را دیدید، به آغوش کسی پناه میبرید؟ یا همانطور محترمانه با لباس خوابهای حریرتان شسته و رفته در تختهای نرمتان به خوابتان ادامه میدهید؟ یا اگر رفتید جلوی آینه و به جای خودتان، آینه یک سری تصاویر درهم و برهم از یک آدم کج و کوله و غمگین نشانتان داد، فریاد میزنید و شروع میکنید مشت کوبیدن به آینه؟ موهایتان را میکشید؟ یا خیلی متین در آینه دقت میکنید و اگر نشد به بهانهی ''این آینه غبار گرفته، بگویید تعویضش کنند'' همه بار را گردن آینه بدبخت میاندازید؟ یا فکر کنید درباره آن وقت که دیگر زانوانتان جواب نمیدهد این وزن غصه را. در میان راهرو مینشینید و شروع میکنید ضربه زدن به سرتان یا به راهتان ادامه می دهید تا در اتاق زانوانتان بشکند؟ احتمالاً برای همین یک دکتر همیشه نزدیک شماست. این سؤال من را بیادبانه ندانید. واقعاً میخواهم بدانم شما که همیشه راست ایستادهاید، با غمهایتان دقیقاً چه میکنید؟
-