- يكشنبه ۱۶ خرداد ۰۰
- ۲۲:۴۵
دارم نق میزنم الکساندر، جدّی نگیر این رو.
Mhysa, Ramin Djawadi
پارسال این موقع، همینجا، شهر خیالانگیز بود. پیارسال زیبا بود. امّا امسال چندتا چراغ چشمک زنه. شاید دو روز بعد که از شدت سردرگمی مجبور شم دوباره برم اون بالا، بازهم خیالانگیز باشه امّا امروز، هیچچیز نیست.
تلخ شدن یه فرد برای اطرافیانش سخته امّا وقتی خود آدم متوجهش بشه سختتره. منتظرم. منتظر پیام، پیامش(و نمیدونم چرا؟). از دانشگاه خستهام. هملت رو شروع نمیکنم. حساسیتهایی که مدتها صرف کردم تا از بین ببرمشون برگشتن، از relapse روانی متنفرم. همه اینها جمع میشه روی هم و وقتی میام اینجا، لذت نمیبرم از خیره شدن. بعد از تموم شدن ترم۲ و کنکور این دوره، واتساپ و تلگرام رو پاک میکنم. شده دو هفته. آدمی که بدون حتّی یه isolation در فصل دوام نمیاره. از دفعه بعد هم قول میدم اینجارو شبیه اینستاگرام نکنم. همین یکبار دیگه.
-