- شنبه ۲۴ خرداد ۹۹
- ۱۵:۵۷
با ز. داشتم درباره بحث یهویی با پریماه حرف میزدم که یهو حبیبی(فاتح بیب)، عطی و سیفی اومدن تو کلاس درباره نمیدونم چی صحبت کردن. در حال حرف زدن بودیم که ناگهان جلائیان از پلهها مانند پلنگی زخم خورده اومد بالا. الان یک ربعه داره داد میزنه تو راهرو و تهدید میکنه که به آلرسول میگه چقدر بینظمیم. تا صداش اومد چون حتی کتابهامون نزدیکمون هم نبود، من با یک کتاب قرآن سال هشتم فرار کردم تو کلاس دهم و ز. هم ده دقیقهاس زل زده به کتاب مهدگلها (جلد کتاب نقاشی ۵ تا بچهاس که دست همو گرفتن) و با جدیت تمام تظاهر به ادبیات خوندن میکنه. صدای جلائیان قطع نمیشه. خدایا! این ۶۷ روز را بگذران. آمین!
-