- سه شنبه ۳۰ شهریور ۰۰
- ۲۲:۴۸
-از اینکه هنوز مقدار زیادی از استرسهام رو مامان بابام کنترل میکنن ناراحتم. یادم باشه وقتی بچهدار شدم استرسهام رو با روبان تحویل کودک بیگناهم ندم. و البته قبلش یاد بگیرم که نیازی نیست استرسهای دهه چهل سالگی دوتا آدم رو تو دهه بیست زندگیم به دوش بکشم. Like, come on girl. That's not even a good reason to be stressed out.
-امروز خیلی جدی سر اینکه رشته دومم به زبان فارسی نیست پنیک کردم. بعد این خانم نگار واقعاً آرومم کرد و گفت به جنبه فانش نگاه کنم. هی یو! به جنبه فانش نگاه کن. قراره بری رمان قرن ۲۰ زبان اصلی بخونی و تو کورسهای ۲ ساعته بشینی تحلیل کنی. تازه ۴ واحد خوشگل زبانشناسی داری. I mean isn't linguistic your dream feild?
-بعدشم من زبانم خوبه. دیگه وقتی به انگلیسی فکر میکنی و اتاقت شده No zone for persian thinking دیگه موضوع حل شده است. موضوع اگر دو سه تا اصطلاحه که خداروشکر گوگل حامی تو بوده همیشه.
-نمیدونم به خاطر استرسم بود یا چی که اینقدر امروز بد گیتار زدم. فردا درستش میکنم. قرار هم نیست برم مدرسه چون کار و زندگی دارم. به ثمین گفتم. شنبه صبح میرم حالا. ماگم رو هم میارم. اگر هم حاجخانوم قراره خوشش نیاد که فردا نیستم، خب خوشش نیاد. قرار نیست کمالگرایی زندگیم رو به گند بکشه. ممنون.
-I'm drinkin water. Can you beilieve it? Did I spell BEILIEVE right? Nope. That's believe actually.
-چند صحنه مورد علاقه امروز:
۱) هدی یونیکورنش رو گرفته بود بغلش و صورتش رو چسبونده بود بهش. رفتم نزدیکش گفتم دوستش داری؟ نشست روی پام همینطوری و گفت آره. :))))
۲) امین دستش سوخت و یه لحظه تو شوک بود. بعد همه اینطوری بودن که نمیدونیم داره میخنده یا گریه میکنه و مامانش قاطع گفت نه داره گریه میکنه و دویید سمتش. کفش هم پاش نبود. حسی که یه مادر به بچهش داره غیر قابل توصیف و خیلی خیلی عجیبه برام. شناختی که یه مادر داره من رو به تحسین شدید وا میداره.
۳) با هدی بادکنکها رو گرفتیم و تو چمن دوییدیم و دوییدیم. هوا خنک بود.
۴) پارسا آخرش میگفت با من میخواد توپ بازی کنه. پارساااا! :))))
-نمیذارم به خاطر موضوع مامان بابام استرس بهم وارد شه. نمیذارم به خاطر موضوع مامان بابام استرس بهم وارد شه. نمیذارم به خاطر موضوع مامان بابام استرس بهم وارد شه. نمیذارم به خاطر موضوع مامان بابام استرس بهم وارد شه. نمیذارم به خاطر موضوع مامان بابام استرس بهم وارد شه. صد بار دیگه هم تکرار کن.
-فردا ۸:۴۵، ۸:۴۸ و ۸:۵۰ آلارم گذاشتم تا مشتی بر دهان تاند ۴ کوبیده و بعدش برم بیرون. فکر کنم آمادهام.
-