- چهارشنبه ۱۴ مهر ۰۰
- ۲۲:۳۳
قطار مترو بالاخره میرسد. کلاه خیالیت را برمیداری، دستت را به نشانه «بفرمایید»های مجلل فرانسویها تکان میدهی و میگویی:
-Après vous mademoiselle.
دامن خیالیم را بالا میگیرم و میگویم:
-Monsieur!
وارد که میشویم، تکیه میدهم به شیشه کنار صندلیها و تو دستت را از بالای سرم رد میکنی و تکیهاش میدهی. خندهام میگیرد وقتی نگاههای خیره را میبینم. نگاه خیره تو را هم میبینم. سرم را به طرفت برمیگردانم. حالا کاملاً به سمت من ایستادهای. با لحنی معنادار و آرام میگویم:
-Ne me regarde pas comme ça.
در جوابم و همانطور خیره زمزمه میکنی:
-Tu es ma personne.
خندهام لبخندی میشود. شیرینیات مینشیند ته دلم. نگاهم را از تو میگیرم و به روبرویی بیهدف چشم میدوزم. همچنان لبخند میزنم و تو همچنان نگاهم میکنی. زیر لب میگویم:
-Toi aussi, fou!
و تکیهام را از شیشه میدهم به تنت. بقیه همچنان خیرهاند. بعضی با لبخند، بعضی نه.
-