و آیا همه ما منتظر آن یک نفر هستیم؟ همه‌مان اینجا جمع شده‌ایم و برای او که قرار است بیاید می‌نویسیم، غر می‌زنیم و روزمره‌مان را برایش می‌گوییم. او نیامده امّا ما در اینجا نیاز داریم که باشد و حالا که نیست برای جای خالیش می‌نویسیم. برای آنکه روزی خواهد آمد. بدون اینکه بدانیم او کیست؟ چگونه‌ است؟ امّا امید هست و این به تنهایی می‌تواند آدمی را به زندگی وادار کند. امید آنکه یک روز قدومی از چارچوب در بگذرد و در چارچوب لحظه بنشیند. همه ما منتظریم و می‌دانیم که در آخر صدای قدم هایی خواهد آمد و ما را همراه خواهد کرد. برای همین است که هر روز، هر ساعت، هرلحظه می‌آییم اینجا، فکرمان را ثبت می‌کنیم و می‌رویم. برای آنکه بماند و آن کسی که قرار است، بیاید. و ان‌کس یک ایده است. یک آرمان وسیع از آنچه بهتر است. شاید یک خود بهتر، شاید یک نفر مهربان، شاید یک نفر خلاق. او بزرگترین حسی است که بشر می‌تواند در خود حس بکند و به امید رسیدن اوست که می‌نویسد.

-