-It's like you told me:
"Go forward slowly"
It's not a race to the end

-دلم برای پاراگراف پاراگراف تنگ شده بود.

-زندگی دانشجویی من را می‌زیبد. از سرکار خسته بیای، تخم مرغ بذاری روی گاز تا سفت شه، زود برش داری، ببینی شل شده، ندونی چیکارش کنی، آخرش هم شکلات صبحانه بخوری با آب، راضی هم باشی در حدی که بیای ثبتش کنی.

-من نمی‌دونم بچه‌هام چی می‌گن امّا از نظرم من واقعاً پشتیبان خوبیم. گیر نمی‌دم که هیچی، همه‌ش هم تشویق می‌کنم، انرژی می‌دم، طرف رو با خودش مقایسه می‌کنم و اگر ببینم قرار نیست تو انسانی موفق بشه سوقش می‌دم به اون سمت که به نظرم ممکنه سرنوشتش باشه. تازه رو برنامه‌های هفتگیشون هم کلی گل و بلبل و یادداشت و غیره می‌‌نویسم.

-خیلی خسته‌ام برای ادامه‌ش.

-