-خوابم برد. حدود ساعت ۸ خوابم برد و وقتی ۹ از خواب پریدم پیامش رو دیدم. نوشته بود: «متأسفانه کارتون خیلی اشکال داشت.» بله دوست عزیز. من به درد هیچ کاری نمی‌خورم. راستش امامی گفته بود قرار «نه» بشنوم و نمی‌دونستم اینقدر زود. بعد از این «نه» هم پاشدم رفتم خونه محسن و به روی خودم نیوردم چقدر ناراحتم. اصلاً کی قراره بفهمم من برای چه کاری خوبم و بچسبم بهش. کاری که مهم باشه و دوست‌داشتنی باشه. سردرگمم، خیلی زیاد.

-یکی از بچه‌هام یه ویدیو از یه پسر کیوت فرستاده می‌گه: «شبیهته.» به نظرم تأثیرات امروزه که با بلوز مردونه و پلیور و بدون مانتو می‌چرخیدم تو مدرسه. مدرسه هم در کل مثل اون قسمت از آفیس می‌مونه که اندی ۳ ماه رفته بود رو آب و تو اون زمان شاخه اسکرنتون بهترین عملکرد تمام داندرمیفلین رو داشت. وقتی حاج‌خانم نیست همه چیز آرومه و مشکلی پیش نمیاد. دیشب هم تو ویسش گفت: «می‌دونم مدرسه تنها راحت‌تری.» بله. بله.

-کارت ملیم رو درآوردم و بچه‌ها می‌گن: «خب می‌ذاریم یکم بزرگ بشیم بعد عکس بگیریم.» منِ شونزده ساله خیلی هم قشنگه.:)))))) بی‌ادبا.:))))))) یکم نیشخندیه.

-بارون واقعاً شدید می اومد و من امروز برای اوّلین بار تو بارون رانندگی کردم. راستش هیچ فرقی نداشت. فقط خوشحالم که الکی پول اسنپ ندادم. صبح هم خیلی خوب شرایط رو هندل کردم.(نه اینکه شرایط خاصی بود‌ها) حالا هم شب شده.

-شب بود و بوی بارون میومد. من هم یه پیاده روی کوچک تنها داشتم. نترسیدم چون می‌دونستم بابا اون پشته. ولی حس خوبی بود.

-امروز به هرکی رسیدم گفتم دوست پسر می‌خوام. (هرکی از دوستان که شوخی‌هام رو متوجه می‌شن.) حسینی گفت: «به تو بیشتر میاد دوست دختر بخوای.» بله. تأثیرات تیپ امروزمه. وگرنه من خیلی دخترونه‌تر شدم نسبت به قبل. خودم حسش می‌کنم. راستش دوست دختر داشتن هم دردسرش سیصد برابر دوست پسر داشتنه. حالا دردسر دوست‌پسر داشتن خودش کم نیست‌ها. من که خریدار این جور چیز‌ها نیستم.

-یک سری مکالمه رو به یاد سپرده بودم که سلسله پست کنم امّا نباید به خاطرم اعتماد می‌کردم.

--دو تا آهنگ تو پلی لیستم هست که امکان نداره بخوام یک روز به این زودی‌ها بهشون گوش بدم. خیلی وقته که مخاطبم نبودی امّا امشب می‌گم. می‌گم که برام تبدیل به اون آهنگ شدی و دل ندارم گوشش بدم. دل ندارم به متنش گوش بدم و یادت بیوفتم. نمی‌خوام که این اتفاق بیوفته. دارم خوب پیش می‌رم. می‌خوام هم خوب پیش برم. باور کن خیلی بیشتر از چیزی که فکرش رو بکنی به خودم و آینده‌ام اهمیت می‌دم. تو که در برابرش چیزی نیستی. چیز‌های کمی هستن که ممکنه بخوان من رو متوقف کنن. درباره تقدیر حرف نمی‌زنم. تلاشی که خودم برای خودم قرار بکنم و تو اون مانع نبودی، نیستی و نخواهی بود.

-من باز فن گرلی هری رو می‌کنم. باز! دوباره ۱۴ سالم شده. خدا به‌خیر بکنه.

-برای کلاس قابوس‌نامه استرس دارم. نمی‌دونم چقدر مطالبم مفیده. نکنه کم باشه. وقت می‌کنم تا اون روز یکم دیگه تحقیق کنم؟ نمی‌دونم. انشالله. انشالله.

-همین. برم روزانه‌ام رو بنویسم.

-