-یک عالم فکر تو سرمه و بهترین راهش پاراگراف پاراگراف نوشتنه.

-امروز هرچی تلاش کردم یکم درس بخونم نشد که نشد. نمی‌دونم چرا اینطور شدم. تمام کارهای TTC مونده و کمی استرس دارم. گفتم اون کتاب رو بعداً می‌خونم حالا و می‌خوام روی تدریس کار کنم ولی فردا که برسم خونه احتمالاً خیلی خسته‌ام. مگر اینکه قهوه بخورم. یکشنبه هم صبح زود بیدار شم چون باید صبح برم مدرسه و بعد جلسه هم کلاسه. و الان نمی‌تونم بگم یه کاریش می‌کنم.

-دیشب «شب‌های روشن» رو تا نصف دیدم و الان می‌خوام ادامه‌ش بدم. به اندازۀ «در دنیای تو ساعت چند است؟» دوستش ندارم ولی دقیقاً همون وایبی رو بهم می‌ده که داستایوفسکی می‌ده. یکم فضا معذبه ولی خوبه. همه‌ چیز زیاده از حد گرم نیست.

-سه‌تا از بچه‌هام کرونا گرفتن و تقریباً ۲۰ نفر از بچه‌ها الان کرونا دارن و این خانم ج. احمق نمی‌گه فردا مجازیه. و ح. رسماً گفت: چرا فردا رو تعطیل نمی‌کنید دیوانه‌ها؟ و ج. جوری جواب داد که به همه ثابت کرد چقدر نفهمه. خدای من! اصلاً نمی‌تونم تحملش کنم، اصلاً. برنامۀ بچه‌ها رو که ریختم روز‌های اول ۴۵ دقیقه تا ۱ ساعت درس خوندن گذاشتم. صداهاشون همه گرفته، ز. ریه درد داره. اصلاً طاقت ندارم خب. چقدر عصبانیم از این دیوانه خانه!

-نمرۀ رستم و اسفندیار شاهنامه اومد و جداً فکر می‌کنم لیاقت این نمره رو ندارم. خدا کنه ترم بعد خوب درس بخونم که نمرات مشابه بیارم و ضایع بازی نشه.

-برای هر روز هفتۀ بعد که آخرین هفتۀ تعطیلاته برنامه ریختم که دیگه از سیستمم خارج شه این درس نخوندن. چون ترم سنگینی خواهم داشت. به نظرت باید به زبان‌ها بگم که دارم یه واحد خارج پیش نیاز می‌خونم الکساندر؟ فکر کنم آره.

-