یه استروتایپی دربارهٔ دانشکده ا‌دبیات تهران وجود داره که آدم‌ها رو عاشق این مکان می‌کنه و یه جمعیت زیادی حسرتشون اینه که کاش فلان رشته رو نمی‌خوندن و دانشجوی ادبیّات بودن. لیست رو تکمیل‌تر هم خواهم کرد. با این لیست مخالف نیستم. بعضی‌هاش اتفاقاً درست هم هست ولی کو لذت؟

۱) شفیعی کدکنی
۲) بارون و کلاس حافظ‌ خوانی
۳) شب‌های حلقه مطالعاتی سعدی
۴) گریه کردن برای رستم و سهراب
۵) نشست‌های جلوی فردوسی و صحبت دربارهٔ شاهد بازی
۶) درس‌های عارفانه تو کتابخونهٔ قطب ادبیات عرفانی
۷) زمین سرد کلاس ۴۲۱ و استاد که بیهقی می‌خونه
۸) رد و بدل شدن کتاب لیلی و مجنون وقت عاشقی
۹) نشست زیر درخت جلوی فردوسی و شعر خوندن برای دیگری
۱۰)‌ «یار با ماست، چه حاجت که زیادت طلبیم؟»
۱۱) Dark academic style
۱۲) بلند بلند آواز شجریان خوندن
۱۳) عظیمی
۱۴) خوندن شعرهای سایه زیر سایهٔ ساختمون
۱۵) سیگار کشیدن تو یه حوض
۱۶) سنگینی کوله از دیوان شعرای بزرگ
۱۷) -