- دوشنبه ۶ مرداد ۹۹
- ۱۸:۳۲
من سالها پابهپای دردهایت اشک ریختهام. سالها لذّتهایت را تماشا کردم و برایت ایستادم. من تمام توان این تکیده تن را و همه لبخندها را وقف تو کردم. من هربار از کنار نه که از پشت سر نگاهت کردم و درست به منزله مادری که فرزندش را مغرور میشود به تو افتخار کردم. بارها و بارها به لقب هزاران نفر تو را به خودت بازگرداندم. من حتّی برای تنهاییهای تو زجر کشیدم. هربار خودم به اندازه تمام آنهایی که از کنارت رد میشدند و اهمیّتی نمیدادند، تو را تحسین کردم. من تو را با تمام وجود زندگی کردم. سالها همانی بودم که آن هفت میلیاردِ دیگر باید میبودند. من برای تو هرچیزی که بود و نبود را پرداختم. من سالها از این پیکر جان کندم و تقدیمت نمودم و حالا است که میتوانم بیمنّت 'جان من' صدایت کنم. تمام شدهام؛ در این شکی نیست. امّا تو به من اعتماد کن، از عدم من هم برایت عایدی هست.
(چیزی که در اینستاگرام گذشت، ۱۳فروردین۹۹)
-