این هم ثمره استرس این دو هفته. امروز وقتی از تخت بلند شدم درد خیلی عمیقی دنده‌‌های آخرم رو گرفت و بعد پخش شد سمت شکمم و اونقدر زیاد شد که حالت تهوع گرفتم. یک ساعتی صبر کردم تا مگر خوب شم. معمولاً به خاطر نوع بدنم از این درد‌ها می‌گیرم و با دراز کشیدن خوب می‌شم. یک ساعت گذشت و خوب نشدم. زنگ زدم دکتر و گفت به جز استرس و اضطراب دلیل دیگه‌ای نمی‌دونه برای این نوع درد. یک نوع اسپاسم عضلانی. شاید نتیجه دیشب کذایی که اول «برای» رو گوش دادم و گریه کردم. بعد «سال دیگر، ای دوست، ای همسایه...» رو خوندم و شعر اولش بسیار اذیتم کرد. نتونستم بخوابم پس دستبند گیتارم(!!) رو بافتم و تا ۳ شب سریالم رو تموم کردم به امید اینکه خوابم ببره یه جاییش و فردا با حال بهتر بیدار شم. نشدم. یعنی بیدار شدم ولی نه با حال بهتر. تا فردا، تا پس فردا، تا هفته دیگه.

-