-

شبه. سین. با چراغ قوه دنبال کرم مرطوب کننده می‌گرده. من محو می‌شم. با سین. همه چیز آروم‌تره.تا می‌‌رم تو می‌گم: آیس موکا لطفاً. باید تمرکز کنم. لبخند می‌‌گیرم.باید این ساعت پر از آدم باشه. نیست.مامان گل آبی دیدم.دنبال سعدی می‌‌گردم. سیاوش! نه فعلاً پول ندارم. ولی تو اون یکی کارتم یه کوچولو پول هست. برای این کتاب کافیه. لعنتی! مسکوب!

-