-چطور بعد از این می‌شه به زندگی عادی برگشت؟ عاشق شد؟ درس خوند؟ خوابید؟ نفس کشید؟ چطور؟

-حسرتم به این زن من رو به خاک و خون می‌کشه. نگاهش کن. سینه‌اش را جلو داده، چشماش استوارن و اعتماد به نفس داره. اسم و رسم ایرانی داره ولی خوب فرار کرده از این خاک به لعنت کشیده شده. از این خاک خونی و زمین سوخته. لعنت بر این درد و ضرر! قراره این زن موفق بشه. موفق‌تر از چیزی که حالا هست. جوان‌‌ترین وزیر تاریخ سوئد. فکرش را بکن. چه حسرتی دارم! چه حسرتی!
آن زن

-بسیار بهم ریخته‌ام. باید برم ولی نمی‌ذارن برم. نمی‌‌خوام بخوابم. نمی‌‌خوام بخوابم. نمی‌خوام بخوابم.

-