یه روزایی هست که ساعت‌ها توی تختم غلت می‌خورم. کار خاصی نمی‌کنم. نه کتابی، نه موزیکی. به سقفم نگاه می‌کنم و به این فکر می‌کنم که چقدر از ثانیه‌های زندگیم وقف تو شده. به این فکر می‌کنم که هر روز چند بار به یادت میوفتم و از ته قلبم حسرت می‌خورم که کاش اینجا بودی. روزایی هست که من به این فکر می‌کنم که چقدر به تو فکر می‌کنم. روزایی هست که تو تقویم باید به جای چندتا عدد ''روز تو'' نامیده بشه. ببینم توهم از این روز‌ها داری؟

(چیزی که در اینستاگرام گذشت، ۱۳بهمن۹۷)

-