و این بود آزمون سراسری انسانی ۱۳۹۹، آخرین کنکور قرن!
درباره حوزه که پنکه کنارم بود و برگم رو باد می‌برد و آفتاب که با ورود به ساعات نزدیک به ظهر بر من و برگه‌ام می‌تابید و مراقبی که خوابش برد صحبتی ندارم. حتی درباره سؤالات ادبیات و طراح عقده‌ای و اقتصاد آب‌خوردن هم چیزی برای گفتن نیست. از الکل‌های اهدایی که احتمالاً به دست کثیف بازار سپرده شده فروخته شدن هم هیچ. و از چک نکردن کارت ملی، عکس پخش شده سؤالات وسط جلسه، عدم احراز هویت هم خاموشم. از اینکه نذاشتن از دستشویی نزدیک استفاده کنم و وقتم رو گرفتن و تا دستشویی ته راهرو مخصوص برادران راهیم کردن هم صبر پیشه می‌کنم. دربرابر همه‌چیز صبر پیشه می‌کنم چون من در اینجا به دنیا اومدم تا یا زجرکش بشم یا جون و مالم رو جمع کنم و سوار بر آهن پرنده برم به دیار دیگه. دریغ!
-