نشستم تو کلاس ۱۰۳ زبان‌ها، میز نیمکت رو رو دادم بالا و با لپتاپ روی پام دارم تایپ می‌کنم. باید تایم‌های حضور سلامی رو پیدا کنم تا ازش معرفی به استاد بگیرم. بشری با معرفی به استاد تأثیر قرآنم موافقت کرد و یه کتاب برام فرستاد. هوا آلوده‌ست، نه خیلی. خوابم میاد. خیلی خوابم میاد. هادی آزمون زرین کوبش رو امروز نگرفت چون بچه‌ها گفتن نخوندن. خب به درک که نخوندین. منم سر اینکه زرین کوب تو این کتابش تولید علم نکرده بلکه جمع‌آوری با هادی بحث کردم. اونم گفت تجربه‌ت به اندازه کافی نیست  که بخوای ازین حرفا بزنی. منم گفتم از حرف زدن تو دانشگاه خجالت نمی‌کشم. خب واقعاَ شرمی نداره. اگر فردا روزی نظرم تغییر کرد خب نظر تغییر‌یافته‌م رو می‌گم. 

خوابم میاد. گفتم خوابم میاد؟ نمی‌دونم، چون خوابم میاد. برم خونه می‌خوابم. بعد می‌رم حموم، بعد دفترچه‌های یازدهم و دوازدهم رو بر اساس ویراستاری‌ها درست می‌کنم. بعد اگر وقت آوردم روی sop کار می‌کنم. باید وقت بیارم البته. فردا صبح باید برم آزمایش هورمونی بدم. بعد برم مغازه باباینا که برای روز مادر براش کادو بخرم. بعد بر می‌گردم خونه و برای کارای اپلای یکم وقت می‌ذارم. خدایی دیگه وقتی نمونده.:)

-